من و دوست جونم!!!!

من؟ نگینم...!

من و دوست جونم!!!!

من؟ نگینم...!

نوشته ی دکتر شریعتی ...خیلی قشنگهههههههههههههه

و خدا یکی بود .
و یکی چگونه می توانست باشد ؟
هر کسی به اندازه ای که احساسش می کنند ، هست .
و خدا کسی که احساسش کند ، نداشت
عظمت ها همواره در جستجوی چشمی است که آنرا ببیند .
خوبی ها همواره نگران که آنرا بفهمد .
و زیبایی همواره تشنه دلی است که به او عشق ورزد .
و قدرت نیازمند کسی است که در برابرش رام گردد .
و غرور در جستجوی غروری است که آنرا بشکند .
و خدا عظیم بود و خوب و زیبا و پراقتدار و مغرور .
اما کسی نداشت ...
و خدا آفریدگار بود .
و چگونه می توانست نیافریند .
زمین را گسترد و آسمانها را برکشید ...
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود .
و با نبودن چگونه توانستن بود ؟
و خدا بود و با او عدم بود .
و عدم گوش نداشت .
حرف هایی است برای گفتن که اگر گوشی نبود ، نمی گوییم .
و حرفهایی است برای نگفتن ...
حرف های خوب و بزرگ و ماورائی همین هایند .
و سرمایه ی هر کسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد ...
و خدا برای نگفتن حرف های بسیار داشت .
درونش از آنها سرشار بود .
و عدم چگونه می توانست مخاطب او باشد ؟
و خدا بود و عدم .
جز خدا هیچ نبود .
در نبودن ، نتوانستن بود .
با نبودن نتوان بودن .
و خدا تنها بود .
هر کسی گمشده ای دارد
و خدا گمشده ای داشت ...
نظرات 4 + ارسال نظر
فصل نو شنبه 8 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 05:05 ب.ظ http://fasleno.blogsky.com

سلام

نوشته هاتو خوندم تا یه جاهایی..خیلی خوبه که الان دیگه اونطوری فکر نمی کنی می دونی یه جایی آدم باید تصمیم بگیره که می خواد کسی و دوس داشته باشه یا کسی اونو..نمی دونم حرفم برات قابل لمس هست یا نه...به نظر آسون میاد ولی سخته...چیزیم که گذشته گذشته..می دونی همیشه به خودمون می گیم که شاید اگه این کارو کرده بودم..اگه اینو گفته بودم یه جور دیگه می شد..ولی واقعیت همینه که اتفاق افتاده..وبعد که به گذشته برمی گردی می بینیشون..کم کم می بینی که چرا..ولی بدون که اتفاقی که افتاده یه جوری باید می افتاده..شاید آدم هیچ وقت فراموش نکنه ولی باید گذشت گاهی..

شاد باشی همیشه!

دختر برفی شنبه 8 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 05:46 ب.ظ http://dokhtarebarfi.blogsky.com

واقعا قشنگ بود!!!!!!!!!!!!!! ایولللل نگین جون


روزات برفی عسیس دلممم

[ بدون نام ] شنبه 8 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 05:48 ب.ظ

یه پسر پروفایلتو بخونه چی چی که فکر نمیکنه..

مرسی ازینکه راهنماییم کردی
من واقعا منظوری نداشتم
از ته دل!!!!!!!!!!!!!
شاید چون دخترم چیز بدی رو حس نکنم
ولی خیلی خوب شد بهم گفتم

دکتر چهارشنبه 12 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:32 ق.ظ http://www.0o0.blogfa.com

سلام
بالاخره مشکلم حل شد...
تا بعد...

علیکم
خدا رو شکر...
تا بعد....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد